سالهای دور از خانه

ساخت وبلاگ
خوشحالم كه ميتوانم در هواي دوست داشتن تو نفس بكشم. ميتوانم لبخند بزنم به تمام دلپريشي هاي جهان و از اداره كه تعطيل مي شوم، ببينمت كه دم در توي ماشينت لم داده اي و منتظرم هستي و تا من را ميبيني لبخند خسته اي ميزني.

خوشحالم كه تفكر از دست دادن دستهاي مردانه ات حالم را بد ميكند و نميتوانم وانمود كنم از همه مردها بدم مي آيد.

خوشحالم كه تو منحصربفرد مني. بهانه ي ادامه دادن نفسهام و بريدن از آدمهاي گذشته ي ملال آور...

سالهای دور از خانه...
ما را در سایت سالهای دور از خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7cafemahramane1 بازدید : 54 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 21:55

يك وقتهائي زمانيكه همخوابه ات را توي بغلت چلانده اي ياد من بيفت. و دلت تنگ شود براي پس گردنم. و من نباشم. و لبخندهام را سپرده باشم به حافظه ات. رفته باشم از لجنزار آغوشت. رفته باشم از همه جا. و دنبالم بگردي و نباشم. و همخوابه ات بداند كه گشته اي و نبوده ام و پناه آورده اي به جسم دستخورده اش. و بداند سالهای دور از خانه...
ما را در سایت سالهای دور از خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7cafemahramane1 بازدید : 42 تاريخ : جمعه 16 تير 1396 ساعت: 4:09

تصور دستهام دور گردنت... هرچه قدر مردانه باشد، باشد.

تصور فشار ناشي از تنفر، تعصب بر باد رفته ي يك دختر چموش نا آرام

تصور چشمهات وقتي روي آئينه ديگر بخار تنفست نباشد...

سالهای دور از خانه...
ما را در سایت سالهای دور از خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7cafemahramane1 بازدید : 54 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 23:14

به خودت آمده اي
و من را مي بيني كه لم داده ام در جهانت 
و مي نوشم از استكان قوه قاجاري چشمهات.

سالهای دور از خانه...
ما را در سایت سالهای دور از خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7cafemahramane1 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 23:14